پیام مهربانی

مشخصات بلاگ
پیام مهربانی
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیام مهربانی امربه معروف ونهی ازمنکر» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۱۰ ب.ظ

پرهیز از بدبینی



یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرً‌ا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا ۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِ‌هْتُمُوهُ ۚ وَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ تَوَّابٌ رَّ‌حِیمٌ ﴿١٢

اى کسانى که ایمان آورده‌اید، از بسیارى از گمانها بپرهیزید که پاره‌اى از گمانها گناه است، و جاسوسى مکنید، و بعضى از شما غیبت بعضى نکند؛ آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟ از آن کراهت دارید. [پس‌] از خدا بترسید، که خدا توبه‌پذیر مهربان است. (۱۲)


پ.ن: 

ماها که جفا میکنیم در حق قرآن اما انصافا هر وقت سراغش رفتیم یه چیزی بهمون یاد داد

برام جالب بود،تفسیر المیزان...

حضرت مریم که عیسی رو باردار بوده وقتی میرسه زیر نخل میشینه میگه ایکاش من مرده بودم تا مردم درباره م حرف نمیزدند

و در ادامه خداوند بر اون روزه سکوت فرض میکنه تا مبادا برای دفاع از خودش دروغی بگه.

به این فکر میکردم که چقدر میتونه سخت و چقدر راهگشا باشه اگه بتونی در برابر حرف مردم سکوت کنی و هیچی نگی تا خداوند خودش بهترین راه رو جلوی پات بگذاره...میگن عیسی در گهواره سخن گفت...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۱۰
علیرضا ن
جمعه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۳۸ ق.ظ

رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست

میدونم عنوان پست هیچ ربطی به چیزی که میخوام بنویسم نداره.همینطوری خوشم اومد نوشتم،اسم کتاب شهید چمرانه گویا.

خلاصه این پست هم یکی از اتفاقات جالب توجهه که برای پای ثابت ها و اونایی که معمولاً لطفشون شامل میشه و مطالبو میخونن، با جزئیات نوشتم...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۳۸
علیرضا ن
پنجشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۵۲ ب.ظ

زیر باران دوشنیه بعد از ظهر

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر

اتفاقی مقابلم رخ داد

وسط کوچه ناگهان دیدم

زن همسایه بر زمین افتاد

سیب ها روی خاک غلطیدند

چادرش در میان گرد وغبار

قبلا این صحنه را...نمی دانم

در من انگار می شود تکرار

آه سردی کشید،حس کردم

کوچه آتش گرفت از این آه

و سراسیمه گریه در گریه

پسر کوچکش رسید از راه

گفت:آرام باش! چیزی نیست

به گمانم فقط کمی کمرم...

دست من را بگیر،گریه نکن

مرد گریه نمی کند پسرم

چادرش را تکاند، با سختی

یا علی گفت و از زمین پا شد

پیش چشمان بی تفاوت ما

ناله هایش فقط تماشا شد

 

صبح فردا به مادرم گفتم

گوش کن ! این صدای روضهء کیست

طرف کوچه رفتم و دیدم

در ودیوار خانه ای مشکی است

مربع

با خودم فکر می کنم حالا

کوچه ء ما چقدر تاریک است

گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه

راستی! فاطمیه نزدیک است...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۵۲
علیرضا ن
شنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۱۹ ب.ظ

خاک زنده

خیلی جالبه به امتحانش می ارزه !


گوشی های لمسی رو ﺑﺎ اشیاء نمی توان ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ،یعنی اگه روی گوشی یک شی بکشید یا فشاردهیدکار نمیکنه؛ﻣﮕﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﯾﺎ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩﺑﺎﺷﻪ ﺩﺭﺳﺘﻪ؟
ﺧﺐ ﺣﺎﻻ ﯾﻪ ﻣﻬﺮنماز ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ . ﻫﺮ ﺟﺎﯼ ﮔﻮﺷﯿﺘﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺍﻧﮕﺸﺖ ﮐﺎﺭ می ﮑﻨﻪ باﻣﻬﺮ ﺑﮑﺸﯿﺪ.
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩه است ﺧﺎﮎ ﺯﻧﺪه است. ..
ﺍﻻﻥ ﺑﺎﻣﻬﺮ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺑﺸﯿﺪ...
بدن ما هم از خاکه ،جالبه!
این ثابت می کنه که خاک قدرت دفع وجذب امواج رو داره وبا هر بار سجده برخاک انرژی منفی صادر از بدن را جذب و انرژی های مثبت در خاک را به ما ارسال می کند و با این عمل جلو گیری از سکته های مغزی و قلبی میشه پس به شکرانه اطاعت از امر خدا و سجده بر خاک زدن دوبار با تمام وجود اورا سجده کنید.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۱۹
علیرضا ن
شنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۰۲ ب.ظ

آیا حواست هست؟

پنجشنبه ظهر رفتم ختم

مرحوم رو نمیشناختم؛ از اقوام دوست پدرم بود و من به نیابت رفته بودم

فقط میدونستم که سنی نداشته و براثر سکته فوت شده

سر نهار بود که دوباره همون حرفهای همیشگی فراموش شونده یادم اومد

یک لحظه حس کردم همه چی عادیه،، خیلی عادی

کسیکه تا دیروز همینطوری سر سفره غذا میخورده،الان دارن غذای ختمش رو میخورن.

چقدر مرگ بی سر و صداست و چقدر ماها آماده ایم!!؟


اما شبش رفتم آرامستان.تقریباً خلوت بود و کسی نبود.

توجهم به یک قبر تازه جلب شد،روش تاج گل و پلاستیک کشیده بودند و زمین بارونی و گلی بود.

ایستادم بالای قبر.فاتحه و صلوات...

کاملاً حس میکردم

زندگی رو

قبر رو

میت رو

یاد شعر شاعر افتادم:

آن گورهای نکنده        با التهابی مکنده      خود چشمهای زمینند       مانده به راه منو تو

احساس میکردم نصیحت هایی از زیر خاک رو

که حواستون رو جمع کنید

که وقت زیادی ندارید

که ممکنه نفر بعدی شما باشید،اسیرخاک.

دیگه دستتون به هیچ جا و هیچ کس نمیرسه و هیچ کاری نمیتونید انجام بدید.

اما ماها حواسمون نیس،چون به این بدن عادت کردیم،چون هرکاری بخواهیم راحت انجام میدیم و فکر میکنیم دیگه این بدن مال ماست،این اراده ی ماست

نمیدونم همونی بود که ظهر ختمش بودم یا نه ،اما میدونستم شب شبه سختیه

گفتیم چند تا لطیفه بگیم مرحوم روحش شاد شه، اما...

دقایقی بیشتر ایستادم و صلوات فرستادم

دیگه خیلی داشتم حس میکردم،گفتم نکنه شب بیاد به خوابم،،،

اولش ترسیدم

اما بعدش گفتم اشکال نداره،به ترسش می ارزه،شاید ما هم آدم شدیم...!



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۰۲
علیرضا ن
دوشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۴۰ ق.ظ

همینجوری

طرف سواره تاکسی  میشه. راننده ترانه میذاره ،طرف میگه پسرم زشته زمان پیغمبر ترانه نبود قطع کن.راننده میزنه بغل بنده خدارو پیاده میکنه میگه: زمان پیغمبر تاکسی هم نبود ، وایسا تا شتر بیاد!!!

پیام مهربانی امر به معروف و نهی از منکر
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۴۰
علیرضا ن
دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۱۹ ق.ظ

مکان شروع

یکی از مکان های مناسبی که میشه امر به معروف رو شروع کرد امامزاده ها و اماکن متبرکه است،مخصوصاً شبهای جمعه.

یادمه ما که اون اوایل میرفتیم؛خیلی تجربه های خوبی دستمون اومد که بعدها در محیط های دیگه دستمونو گرفت.

حتماً اگر میتونید این کار رو انجام بدید،بسیار بسیار توصیه میکنم.ثواب هم داره.خعلی خوبه.

بعضی جاها هم اصلاً بصورت سازمان یافته خادم امر به معروف دارند که معمولاً افراد مسنی هستند،شما میتونید این معمول رو تغییر بدید.

پیام مهربانی امر به معروف و نهی از منکر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۱۹
علیرضا ن
يكشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۰۵ ق.ظ

چشم برادر

پیام مهربانی امر به معروف و نهی از منکر

زمان حوزه بود؛پنجشنبه؛ با یکی از طلبه های سیکل رفتیم بهشت زهرا.

این خاطره رو از توی آرشیو در آوردم؛خیلی قدیمیه،شهریور 91 بود.بعد از ماجراهای مشهد و اینها،هنوز دوران ناشی گری بود.

دو تا خانم که از روبرو میومدند؛یادمه با حالت نیمه شکواییه ایه گفتم : حداقل اینجا حجاب داشته باشید(یا رعایت کنید).

طرفم که برگشت گفت : چشم برادر

هیچی دیگه این رفیق ما کلی خوشش اومد، فکر کرد همیشه همینطوره؛"به تو چه ها"رو نشنیده بود!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۳ ، ۰۰:۰۵
علیرضا ن
«توگسی آلبایراک» صدای گریه و فریاد و درخواست کمک را از دستشویی رستوران‌های زنجیره‌ای «مک دونالدز» در شهر فرانکفورت آلمان می‌شنود، دو دختر مورد تجاوز جنسی تعدادی جوان مست قرار گرفته‌اند.
«آلبایراک» که قصد کمک به آنها را دارد توسط ضارب به شدت به زمین پرتاب شده و به کما می‌رود.
پزشکان به پدر و مادر «توگسی آلبایراک» می‌گویند که دختر دانشجوی 23 ساله‌شان دیگر هرگز هوشیاری‌اش را به دست نمی‌آورد و به زندگی باز نمی‌گردد. او پس از ضربه مغزی شدید دچار حیات نباتی شده است، والدین او تصمیم می‌گیرند دستگاه‌هایی که برای حیات دخترشان به او متصل بوده را در روز تولد 23 سالگی‌اش خاموش کنند.

حادثه تا همین جا پایان می‌پذیرد اما...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۳ ، ۰۰:۴۷
علیرضا ن
دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۲۱ ق.ظ

امروز

ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داریم؛ راحتی بیشتر اما زمان کمتر

مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین تر ؛ آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر داریم

متخصصان بیشتر اما مشکلات نیز بیشتر؛ داروهای بیشتر اما سلامتی کمتر

بدون ملاحظه ایام را می گذرانیم، خیلی کم می خندیم، خیلی تند رانندگی می کنیم، خیلی زود عصبانی می شویم، تا دیروقت بیدار می مانیم، خیلی خسته از خواب برمی خیزیم، خیلی کم مطالعه می کنیم، اغلب اوقات تلویزیون نگاه می کنیم و خیلی بندرت دعا می کنیم

چندین برابر مایملک داریم اما ارزشهایمان کمتر شده است. خیلی زیاد صحبت می کنیم، به اندازه کافی دوست نمی داریم و خیلی زیاد دروغ می گوییم

زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما نه زندگی کردن را ؛ تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ایم و نه زندگی را به سالهای عمرمان

ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما دیدگاه های باریکتر


 

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش         باز جوید روزگار وصل خویش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۳ ، ۰۰:۲۱
علیرضا ن