زمینه سازی برای ظهور از آن کیست؟
حتماً گوش کنید.
پنجشنبه ظهر رفتم ختم
مرحوم رو نمیشناختم؛ از اقوام دوست پدرم بود و من به نیابت رفته بودم
فقط میدونستم که سنی نداشته و براثر سکته فوت شده
سر نهار بود که دوباره همون حرفهای همیشگی فراموش شونده یادم اومد
یک لحظه حس کردم همه چی عادیه،، خیلی عادی
کسیکه تا دیروز همینطوری سر سفره غذا میخورده،الان دارن غذای ختمش رو میخورن.
چقدر مرگ بی سر و صداست و چقدر ماها آماده ایم!!؟
اما شبش رفتم آرامستان.تقریباً خلوت بود و کسی نبود.
توجهم به یک قبر تازه جلب شد،روش تاج گل و پلاستیک کشیده بودند و زمین بارونی و گلی بود.
ایستادم بالای قبر.فاتحه و صلوات...
کاملاً حس میکردم
زندگی رو
قبر رو
میت رو
یاد شعر شاعر افتادم:
آن گورهای نکنده با التهابی مکنده خود چشمهای زمینند مانده به راه منو تو
احساس میکردم نصیحت هایی از زیر خاک رو
که حواستون رو جمع کنید
که وقت زیادی ندارید
که ممکنه نفر بعدی شما باشید،اسیرخاک.
دیگه دستتون به هیچ جا و هیچ کس نمیرسه و هیچ کاری نمیتونید انجام بدید.
اما
ماها حواسمون نیس،چون به این بدن عادت کردیم،چون هرکاری بخواهیم راحت
انجام میدیم و فکر میکنیم دیگه این بدن مال ماست،این اراده ی ماست
نمیدونم همونی بود که ظهر ختمش بودم یا نه ،اما میدونستم شب شبه سختیه
گفتیم چند تا لطیفه بگیم مرحوم روحش شاد شه، اما...
دقایقی بیشتر ایستادم و صلوات فرستادم
دیگه خیلی داشتم حس میکردم،گفتم نکنه شب بیاد به خوابم،،،
اولش ترسیدم
اما بعدش گفتم اشکال نداره،به ترسش می ارزه،شاید ما هم آدم شدیم...!
همه آمده بودند...
ماهم رفته بودیم !
داشتیم عکس میگرفتیم.
جلوی صف خانوما از دو تا دختر بچه.
یه دفعه دیدم یه خانوم اخمو اومد جلوی دوربین،هی میگفت: آقا بفرمایید.آقا بفرمایید...
پاهای مبارک ایشان هم در سمت چپ تصویر پیداست.
بعضیا هم توهم توطئه دارن ها،تو همون کوچه کناری پسربچه ها داشتن دختر بازی میکردن،حالا ما با این هیبت داریم از دو تا بچه عکس میگیریم نهی از منکر شدیم!! حالا خوبه همه شون هم مسن بودند.
بیچاره بچه ها اون وسط چه بغضی کردن
خداخیرش بده.
طرف سواره تاکسی میشه. راننده ترانه میذاره ،طرف
میگه پسرم زشته زمان پیغمبر ترانه نبود قطع کن.راننده میزنه بغل بنده
خدارو پیاده میکنه میگه: زمان پیغمبر تاکسی هم نبود ، وایسا تا شتر بیاد!!!
کمپینهای مدعی ترویج حجاب با برچسب «اسلام»، «زن مسلمان» و «حجاب زیبا» اقدام به جذب و تشویق دختران محجبه برای انتشار تصاویر خود در شبکههای اجتماعی میکنند.
یادمه ما که اون اوایل میرفتیم؛خیلی تجربه های خوبی دستمون اومد که بعدها در محیط های دیگه دستمونو گرفت.
حتماً اگر میتونید این کار رو انجام بدید،بسیار بسیار توصیه میکنم.ثواب هم داره.خعلی خوبه.
بعضی جاها هم اصلاً بصورت سازمان یافته خادم امر به معروف دارند که معمولاً افراد مسنی هستند،شما میتونید این معمول رو تغییر بدید.
تعطیلات تموم شد و دوباره برگشتیم...
با این همه میدان و خیابان چه بگویم؟
با غربت مهمان کُش تهران چه بگویم؟
حرفِ دلِ من شعر و سکوت و سخنم، شرم
با این زنِ پتیاره ی عریان چه بگویم؟
از این یقه آزادیِ میلاد کراوات
بر اسکلتِ فتحعلیخان چه بگویم؟
از بُغضِ فراموشیِ «همت» به «مدرّس»
از «باکری» خسته به «چمران» چه بگویم؟
با دخترکِ فالفروشِ لبِ مترو
یا بیوه زنِ بچه به دندان چه بگویم؟
زن با غمِ شش عایله با من چه بگوید؟
من با شکمِ گشنه به ایمان چه بگویم؟
با او که گل آورده دم شیشه ی ماشین
از لذتِ این شُرشُرِ باران چه بگویم؟
دامانِ رها، موی پریشان، منِ شاعر
با اَخمِ دو مامورِ مسلمان چه بگویم؟
تا خرخره شهری به لجن رفته و حالا
ماندم که به یک چاک گریبان چه بگویم؟! .
مهدی_فرجی