پیام مهربانی

مشخصات بلاگ
پیام مهربانی
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
دوشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۲، ۰۵:۱۰ ق.ظ

دلش پاک بود!! (خاطره21)

شب تاسوعا جلو هیأت ایستاده بودیم یه خانوم با وضعیت نامناسب و کاملاً هنجارشکن اون اطراف چرخ میزد

 

یکی از بچه هارو فرستادم بره بهش تذکر بده و موقعی که کنار دو تا خانوم دیگه بود،اشاره کردم بره و به اون خانم چادریه بگه تا اون بهش تذکر بده.

دوستم رفت صحبت کرد و گویا قبول کردن.

ظهر عاشورا توی یکی از میادین اصلی یه خانم با وضعیت مشابه داشت میرفت،اشاره کردم یکی از بچه ها بره از اون برگه های عفاف بهش بده؛

متوجه شدم همون خانوم اونشبی بود؛ نذر کرده بود با پای پیاده اومده بود عزاداری


http://axgig.com/images/16854075026746306778.jpg


اینجور آدما پیش زمینه ی خوبی دارن برای بحث؛حالا به هر دلیلی با این ظاهر تو مراسم اومدند و این بهترین موقعیت برای خانم هاست که کمی،کمی جرأت بخرج بدهند و با این افراد صحبت کنند،هم ثواب دنیوی داره هم اخروی؛بسم الله

برچسب ها:خاطره،امر به معروف و نهی از منکر،پیام مهربانی

 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۹/۰۴
علیرضا ن

نظرات  (۱۰)

سلام
این افراد به دین اعتقاد دارند ولی متاسفانه نسبت به حجاب بی تفاوتند و با پوششی نامناسب بیرون می آیند ما باید به گونه ای امر به معروف بکنیم که نه تنها نارحت نشوند بلکه تاثیر گذار باشد.

پاسخ:
پاسخ:
سلام
انشاالله
سلام
آفرین
باز هم آفرین
هزار و سیصد آفرین.
با اجازتون از مطالب وبتون برای بچه ها تعریف می کنم.
موفق باشید.
یا علی

پاسخ:
پاسخ: سلام.ممنون.باعث افتخاره.
سلام مجدد:)
ببینید این چطوره


امروز یکی از دانشجوهایی که خونمون اومده بود قضیه ی جالب و در عین حال عبرت آموزی رو نقل کرد . گفت : با چند تا از رفیقام سوار تاکسی بودیم که راننده ی تاکسی برای اینکه ما رو نصیحت کنه که در این سنین جوانی مواظب خودتون باشید ، گفت : بیست سی سال قبل وقتی که 18 سالم بود ، توی محلمون یک زن خراب زندگی می کرد که شوهر هم داشت . یه بار وسوسه شدم که باهاش رابطه داشته باشم .
خلاصه وقتی که شوهرش نبود رفتم خونش و مشغول شدیم . اواخر کار بود که در خونشو زدند . زن فوری لباساشو پوشید و رفت دم در . شوهرش اومده بود . زن هم گفت : حاجی امروز آبگوشت داریم برو چند تا نون بخر و بیا . شوهرش رفت و من هم لباسمو پوشیدم و از خونه زدم بیرون . این بود تا چند سال قبل که بین روز با تاکسی رفتم خونه . همین که در را زدم ، زنم اومد در خونه و گفت : حاجی آبگوشت داریم ، برو چند تا نون بخر وبیا ! چون جمله اش دقیقا شبیه جمله ی سی سال قبل اون زن خراب بود ، ناگهان خاطره ی اون روز در ذهنم تداعی شد و دلم آشوب شد . فوری رفتم در تاکسی نشستم و منتظر شدم . بعد از لحظاتی دیدم جوانی از خانه ام بیرون زد .
صداش زدم و گفتم : سوار شو . گفت : تو کی هستی ؟ گفتم : سوار شو تا بهت بگم . وقتی سوار شد ، گفتم : من شوهر همون زنی هستم که الآن باهاش مشغول بودی ! از ترس شروع به لرزیدن کرد . گفتم : نترس ، حقم بود و خاطره ی دوران جوونیمو واسش تعریف کردم و گفتم :
تو هم منتظر چنین روزی باش !
بعد از این قضیه هم زنم رو طلاق دادم . این را براتون گفتم که مراقب رفتارتون باشید و گول وسوسه های شیطون رو نخورید...
پیامبر اکرم (ص) فرمود: هر کس با زن مسلمان یا یهودى و نصرانى و مجوسى یا کنیزى که آزاد باشد زنا کند و بدون توبه و با اصرار بر این گناه از دنیا برود، خداوند متعال سیصد در عذاب را در قبرش باز مى کند که از هر درى مارها، عقرب ها، افعى ها و اژدهاهایى از آتش بیرون آیند و او را نیش زنند که در اثر آن ، بدنش آتش گیرد و تا روز قیامت بسوزد.

پاسخ:
پاسخ: خاطره جالب و عبرت آموزی بود.کاش به این تجربه ها بیشتر توجه بشه که اگه میشد الان...
ممنون.بهتر بود نام و نشانی از خودتون میذاشتید.
از نظراتون لذت بردم
موفق باشید
شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.

دختر پرسید: شام چه داری ؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌ای از اتاق خوابید.

صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران،شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و ....

محمد باقر گفت : شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد.

شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه ؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر ١٠ انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و ...

علت را پرسید. طلبه گفت : چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا ، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.

شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود .

نفس اماره یکی از عواملی است که انسان را به ارتکاب گناه وسوسه می کند . انسانهایی که در چنین مواردی به خدا پناه میبرند خداوند متعال آنها را از گزند نفس اماره حفظ می کند و به جایگاه ارزشمندی می رساند

پاسخ:
پاسخ:
کار بزرگی کرد اما کار بزررگتر این بود که میتونست بدون کبریت و سوزاندن خودش رو و نفسش رو کنترل کنه.
(اومدیمو کبریت نبود... )
۰۸ آذر ۹۲ ، ۱۵:۲۱ نغمه های انتظار
خــــــدایا...!

دلـــــم به سان قبله نماست...

وقتی عقربه اش به سمت ''تــــو'' می ایستد...

آرام می شود
سلام
براتون آرزوی موفقیت می کنم . خوشا به حالتون که شهامت امر به معروف و نهی از منکر رو پیدا کردید . براتون تو مسیری که دارید طی می کنید آرزوی موفقیت می کنم
یاحق
سلام
همیشه میگن ظاهر و باطن ادم باید یکی باشه.
وقتی دل در راه و رسم عاشقی با معشوق و معبود قرار بگیره ناخداگاه بر ظاهر انسان نیز تاثیر میذاره.چه بسیارند انسان هایی که دین رو فقط با نماز خوندن و خدا رو فقط با فهمیدن اینکه معبودی هم هست و قبولش داریم این زندگانی فانی رو طی میکنن
مشکل ماها اینه که هنوز عاشق نشدیم.زبانن عاشقیم ولی قلبن نه.....
ادم وقتی واقعا کسی رو دوست داره همه کار براش میکنه و تلاش میکنه اونجوری باشه که معشوقش دوست داره.اگه ما هم یا به عبارتی منه نوعی قلبن،روحن و.... عاشق پروردگارم باشم تمام تلاشم رو برای جلب رضایت او میکنم.ولی افسوس که ما هنوزم اندر خم یک کوچه ایم
چقد کامنت هایی هم که دوستان میزارن جالبه.... واقعا دم همه دوستان گرم
خدا برای شنیدن صدای ما نیاز به فریاد ما ندارد ،ما برای شنیدن صدای او نیاز به سکوت داریم ...

امیدوارم لحظه های ساکت زندگیتان پر از صدای خدا باشد....
سلام سلامت برای همه خوش امدید
اگر باطن آدم پاک باشه میتونه ظاهرش رو درست کنه.
اما اگر ظاهر خوب باشه و باطن بد، برعکس میشه و ظاهر رو هم خراب میکنه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی