پیام مهربانی

مشخصات بلاگ
پیام مهربانی
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
دوشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۲۹ ب.ظ

دعای ماه رجب

دعای ماه رجب  که بعد از نماز میخونند در سایز A6 و آماده چاپ جهت توزیع در مساجد و مدارس و دانشگاه ها طراحی شده که میتونید از لینک زیر دانلودش کنید.

 

دانلود کنید

توجه کنید این روزا خیلی راحت میشه اندوخته اخروی جمع کرد.اگر یکنفر هم  دعایی که شما توزیع کردید رو بااخلاص بخونه ثوابش برای شما هم نگاشته میشه.


برچسب ها:امر به معروف و نهی از منکر،پیام مهربانی،دعای ماه رجب،دعای یا من ارجوه

 

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۲۹
علیرضا ن
پنجشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۱۰ ب.ظ

پرهیز از بدبینی



یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرً‌ا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا ۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِ‌هْتُمُوهُ ۚ وَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ تَوَّابٌ رَّ‌حِیمٌ ﴿١٢

اى کسانى که ایمان آورده‌اید، از بسیارى از گمانها بپرهیزید که پاره‌اى از گمانها گناه است، و جاسوسى مکنید، و بعضى از شما غیبت بعضى نکند؛ آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟ از آن کراهت دارید. [پس‌] از خدا بترسید، که خدا توبه‌پذیر مهربان است. (۱۲)


پ.ن: 

ماها که جفا میکنیم در حق قرآن اما انصافا هر وقت سراغش رفتیم یه چیزی بهمون یاد داد

برام جالب بود،تفسیر المیزان...

حضرت مریم که عیسی رو باردار بوده وقتی میرسه زیر نخل میشینه میگه ایکاش من مرده بودم تا مردم درباره م حرف نمیزدند

و در ادامه خداوند بر اون روزه سکوت فرض میکنه تا مبادا برای دفاع از خودش دروغی بگه.

به این فکر میکردم که چقدر میتونه سخت و چقدر راهگشا باشه اگه بتونی در برابر حرف مردم سکوت کنی و هیچی نگی تا خداوند خودش بهترین راه رو جلوی پات بگذاره...میگن عیسی در گهواره سخن گفت...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۱۰
علیرضا ن
دوشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۲۶ ق.ظ

امر به معروف بچه گانه

سلام
بنده یه پسر 4ساله دارم، دیروز با هم سوار مترو شدیم.

یه خانم بدحجاب شروع کرد بازی کردن با پسرم، پسرم اخم کرد بهش گفت شما زشتی.

همه برگشتن سمت ما.خانم گفت چرا عزیزم؟ پسرم گفت برو اونور، خانم گفت چیکار کنم باهام دوست شی،گفت خوشگل شو!!!!

همه واگن زوم کرده بودن روی ما، خودم تعجب کرده بودم، ولی چیزی نگفتم.

گفت چیکار کنم خوشگل شم بلا؟!

پسرم گفت مثل مامانم شو، لبخند رو لبای خانومه ماسید. یه نگاهی به من کرد، بهش لبخند زدم و گفتم شما از من زیباتری قطعاً اما فطرت بچه که پاکه اینطوری دوست داره! (به گردی صورتم اشاره کردم)

حواسم بود که چند نفر خودشونو جمع کردن، خانومه مصنوعی دستشو برد به شالش، پسرم گفت گوشوارتو بکن زیر روسریت.

باور نمیکنین چه جوی بود.

آنقدر حیرت انگیز بود فضا که همه متعجب بودن. یه دختری اون طرف تر با لج پیاده شد و گفت بچه هاشونم کردن گشت ارشاد، حال آدمو به هم میزنن. اما کسی دیگه چیزی نگفت. خانومه که خودشو جمع کرده بود به پسرم گفت حالا باهام دوست میشی؟!

پیام مهربانی امر به معروف و نهی از منکر

پسرم به من گفت مامان منو بشون روی پات این خانمه بشینه خسته نشه. خانمه دلش ضعف رفته بود نشست و نازش کرد. پسرم گفت جا بهت دادم منو دعا کن. (بهش گفتم تو مترو و اتوبوس به هرکس جا بدیم برامون دعا میکنه، اینو به همه خانوما میگه...) خانمه گفت تو باید برای من دعا کنی و بهش شکلات داد. فهمیدم حالش عوض شد، راستش خودم هم بغض کرده بودم...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۲۶
علیرضا ن
يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۴۶ ب.ظ

نوروزفاطمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۴۶
علیرضا ن
جمعه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۳۸ ق.ظ

رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست

میدونم عنوان پست هیچ ربطی به چیزی که میخوام بنویسم نداره.همینطوری خوشم اومد نوشتم،اسم کتاب شهید چمرانه گویا.

خلاصه این پست هم یکی از اتفاقات جالب توجهه که برای پای ثابت ها و اونایی که معمولاً لطفشون شامل میشه و مطالبو میخونن، با جزئیات نوشتم...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۳۸
علیرضا ن
پنجشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۵۲ ب.ظ

زیر باران دوشنیه بعد از ظهر

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر

اتفاقی مقابلم رخ داد

وسط کوچه ناگهان دیدم

زن همسایه بر زمین افتاد

سیب ها روی خاک غلطیدند

چادرش در میان گرد وغبار

قبلا این صحنه را...نمی دانم

در من انگار می شود تکرار

آه سردی کشید،حس کردم

کوچه آتش گرفت از این آه

و سراسیمه گریه در گریه

پسر کوچکش رسید از راه

گفت:آرام باش! چیزی نیست

به گمانم فقط کمی کمرم...

دست من را بگیر،گریه نکن

مرد گریه نمی کند پسرم

چادرش را تکاند، با سختی

یا علی گفت و از زمین پا شد

پیش چشمان بی تفاوت ما

ناله هایش فقط تماشا شد

 

صبح فردا به مادرم گفتم

گوش کن ! این صدای روضهء کیست

طرف کوچه رفتم و دیدم

در ودیوار خانه ای مشکی است

مربع

با خودم فکر می کنم حالا

کوچه ء ما چقدر تاریک است

گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه

راستی! فاطمیه نزدیک است...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۵۲
علیرضا ن
سه شنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۱۸ ب.ظ

مسجد و میخانه

رکعت اول عشا تو نماز خونه ی ایستگاه مترو متوجه شدم از درو دیوار صدای آهنگ زن میاد

دو تا بنده خدا دیگه هم میخواستن نماز بخونن،معذب بودن.

یکیشون که پسربچه نوجوون کمرویی بود پاشد رفت دم در به آرومی به مسئول ایستگاه گفت آقا رعایت کنید،اونم میخواست جلوش در بیاد که سریع پریدم جلوی در و طوری که بشنوه  گفتم آقا چرا تو نمازخونه صدای هایده مهستی میاد؟ که رنگش عوض شد.اونایی هم که داخل آسایشگاه ایستگاه بودن سریع آهنگو قطع کردند.

و سریع از محل دور شدم

خداروشکر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۱۸
علیرضا ن
شنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۱۹ ب.ظ

خاک زنده

خیلی جالبه به امتحانش می ارزه !


گوشی های لمسی رو ﺑﺎ اشیاء نمی توان ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ،یعنی اگه روی گوشی یک شی بکشید یا فشاردهیدکار نمیکنه؛ﻣﮕﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﯾﺎ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩﺑﺎﺷﻪ ﺩﺭﺳﺘﻪ؟
ﺧﺐ ﺣﺎﻻ ﯾﻪ ﻣﻬﺮنماز ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ . ﻫﺮ ﺟﺎﯼ ﮔﻮﺷﯿﺘﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺍﻧﮕﺸﺖ ﮐﺎﺭ می ﮑﻨﻪ باﻣﻬﺮ ﺑﮑﺸﯿﺪ.
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩه است ﺧﺎﮎ ﺯﻧﺪه است. ..
ﺍﻻﻥ ﺑﺎﻣﻬﺮ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺑﺸﯿﺪ...
بدن ما هم از خاکه ،جالبه!
این ثابت می کنه که خاک قدرت دفع وجذب امواج رو داره وبا هر بار سجده برخاک انرژی منفی صادر از بدن را جذب و انرژی های مثبت در خاک را به ما ارسال می کند و با این عمل جلو گیری از سکته های مغزی و قلبی میشه پس به شکرانه اطاعت از امر خدا و سجده بر خاک زدن دوبار با تمام وجود اورا سجده کنید.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۱۹
علیرضا ن
سه شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۳، ۰۵:۲۶ ب.ظ

زمینه سازی برای ظهور از آن کیست؟

حتماً گوش کنید.

صوت

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۳ ، ۱۷:۲۶
علیرضا ن
شنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۰۲ ب.ظ

آیا حواست هست؟

پنجشنبه ظهر رفتم ختم

مرحوم رو نمیشناختم؛ از اقوام دوست پدرم بود و من به نیابت رفته بودم

فقط میدونستم که سنی نداشته و براثر سکته فوت شده

سر نهار بود که دوباره همون حرفهای همیشگی فراموش شونده یادم اومد

یک لحظه حس کردم همه چی عادیه،، خیلی عادی

کسیکه تا دیروز همینطوری سر سفره غذا میخورده،الان دارن غذای ختمش رو میخورن.

چقدر مرگ بی سر و صداست و چقدر ماها آماده ایم!!؟


اما شبش رفتم آرامستان.تقریباً خلوت بود و کسی نبود.

توجهم به یک قبر تازه جلب شد،روش تاج گل و پلاستیک کشیده بودند و زمین بارونی و گلی بود.

ایستادم بالای قبر.فاتحه و صلوات...

کاملاً حس میکردم

زندگی رو

قبر رو

میت رو

یاد شعر شاعر افتادم:

آن گورهای نکنده        با التهابی مکنده      خود چشمهای زمینند       مانده به راه منو تو

احساس میکردم نصیحت هایی از زیر خاک رو

که حواستون رو جمع کنید

که وقت زیادی ندارید

که ممکنه نفر بعدی شما باشید،اسیرخاک.

دیگه دستتون به هیچ جا و هیچ کس نمیرسه و هیچ کاری نمیتونید انجام بدید.

اما ماها حواسمون نیس،چون به این بدن عادت کردیم،چون هرکاری بخواهیم راحت انجام میدیم و فکر میکنیم دیگه این بدن مال ماست،این اراده ی ماست

نمیدونم همونی بود که ظهر ختمش بودم یا نه ،اما میدونستم شب شبه سختیه

گفتیم چند تا لطیفه بگیم مرحوم روحش شاد شه، اما...

دقایقی بیشتر ایستادم و صلوات فرستادم

دیگه خیلی داشتم حس میکردم،گفتم نکنه شب بیاد به خوابم،،،

اولش ترسیدم

اما بعدش گفتم اشکال نداره،به ترسش می ارزه،شاید ما هم آدم شدیم...!



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۰۲
علیرضا ن