حوادث یوهویی
اومدم دنده عقب بگیرم و برم جلوش اما یه مینی بوس چسبونده بود پشتم.
خلاصه گازشو گرفتم رفتم از خیابون بعدی دور زدم تا جلوش در بیام که جواد گفت اون دیگه رفت،بهش نمیرسی.
دقیقاً وقتی داشت از فرعی در میومد رسیدم بهش و رفتم سمت راستش و کنار متوقفش کردم.
قبل از اینکه طرف به خودش بیاد پیاده شدم و رفتم کنار ماشینش و نذاشتم پیاده بشه که یه وقت نخواد درگیری ایجاد کنه.جواد هم اومد کنارم ایستاد اما ازش خواستم داخل ماشین بمونه.هرچند خودش میدونست اشتباه کرده و دست و پاشو گم کرده بود.یه مرد 30 و خرده ای ساله.
گفتم حالت خوبه؟چرا خیابون یکطرفه رو برعکس میایید؟
شروع کردند به عذرخواهی کردن که بله درسته اشتباه کردیم،از ماشین عروس جاموندیم و ...
گفتم خب اینکارتون خیلی خطرناکه،خانم ها هم وضعشون نامناسبه و هم کارشون خطرناک تر.ممکن بود از ماشین پرت بشن بیرون.
خلاصه گفتم حالا برید که به عروسیتون برسید اما از اینکارا دیگه نکنید.
چشمی گفتند و باخوشحالی رفتند. تلنگری بود براشون،خداروشکر
برچسب ها:امر به معروف و نهی از منکر،پیام مهربانی،خاطره
ولی فکر نکنما
خیابون بعدی دوباره شروع کردن احتمالا