خواهران نه چندان خوب!
توی پارک نششسته بودیم که دیدم جواد از دور داره سوت میزنه و اشاره میکنه.رفتم سمتش گفت بدو که یه مورد بد هست.گفت سه تا خانم دانشجو با وضعیت زننده، پیاده به سمت مرکز شهر میروند و مزاحمای زیادی رو جذب میکنند.
سریع رفتیم و پیداشون کردیم.حق این بود که به دخترا تذکر داده بشه اما توی اون شلوغی،سخت بود.
روی پسری که با موتور پالس هی بالا و پایین میرفت و به اینها تیکه مینداخت قفل کردم و زنگ زدم به دونفری که توی پارک بودند و ازشون خواستم که بیان اما اونها هم مشغول بررسی دلبری یه دخترخانم دبیرستانی چادری برای اراذل بودند!
دیدم فایده نداره.خودم باید دست به کار بشم.یکجا که پسره کنار خیابون ایستاد و داشت عقب رو نگاه میکرد تا دخترا بیان؛رفتم کنار موتورش؛دکمه ی قرمز رنگی رو زدم؛موتور خاموش شد
تازه فهمید من کنارشم.گفتم موتورت به تنت زیادی کرده نه؟
گفت نه.چرا؟
-پس چرا مزاحم میشی تیکه میندازی؟ (این جمله رو بااکراه گفتم چون اولش گفتم حق بود به دخترا تذکرداده بشه هرچند پسره هم بی تقصیر نبود)
-نه من اینجا منتظر مادرم هستم.
-
گقتم ببین؛ممکنه الان هم موتورتو از دست بدی هم بازداشت بشی.اما خودت باید شخصیت خودتو حفظ بکنی.درسته؟
-بله
-آفرین.حالا برو دیگه اینجا نچرخ زشته.ایناهم جای خواهرای تو،هرچند خواهرای خوبی نیستند!
اینو که گفتم،بهانه گذاشتم تو دهنش؛گفت:
-خب دیگه ببین خواهر که اینطوری نمیشه اینا خرابن که اینطورین دیگه.
-من از اینا دفاع نمیکنم اما تو خرابترشون نکن.تو شخصیت خودتو حفظ کن.حالا برو.
موتورشو روشن کرد و رفت.منم وجدانم راضی نشد به دخترا چیزی نگم.
اما متاسفانه بچه ها زنگ زدند و گفتند اگه خودمونو نرسونیم امکان داره توی پارک درگیر بشوند.این بود که بیخیال اینها شدم و خودمو سریع به پارک رسوندم...
**********
پ.ن:اینجاست که وظیفه خطیر خواهران مشخص میشه و باید حرکتی نشون بدهند.
برچسب ها:امر به معروف و نهی از منکر،خاطره،مزاحمت
اینه که تقریبا باید از صفر شروع کنیم . باید دوره بذاریم. باید گروهی کار کنیم و چندین باید و البته نباید دیگه . . .
موفق باشید
یاعلی(ع)