شاید بدش بیاد..! (خاطره 16)
جواب داد: نه.من چیکار دارم.
گفتم ببینید چطوری نشسته.درست نیست آخه. (دیگه نخواستم توضیحات بدم که چرا و چی میشه و ...)
گفت : نه.شاید بدش بیاد...!
با چنان فراغ بالی اینو گفت که هیچوقت یادم نمیره.کار اون یکی خانوم یادم رفت اما جواب این یکی نه.بقدری از جواب این ناراحت شدم که از کار اون یکی نشدم.
میخواستم بایستم و باهاش بحث کنم اما شرایط مناسب نبود؛دو تا پسر با یه خانوم اونجا.
شاید بدش بیاد!!چرا؟چون کارش درسته؟
به دوستم گفتم اگه نماز و روزه واجبه اینم واجبه و به قدری اعصابم خرد شد از این جواب که از گفتن ادامه خودداری میکنم.درددلی بود که با دوستم "جواد" کردم.
بماند که هنگام خروج از محل به پلیس شکایت اون خانوم و قمار و روزه خواری های تو پارک رو هم کردمو اونا هم با بهانه های همیشگی نقص قانون و ... از وظیفه خودشون شونه خالی کردند و دیگه دستم به هیچ جا بند نبود و ألخ/.
گاهی رفتار بعضیا آدمو دلسرد میکنه اما نمیشه اهمیت نداد.نمیشه گذاشت اشرار بر ما مسلط بشن و کار به جایی برسه که دیگه دعاهامون مستجاب نشه.نمیشه.نمیتونم
علیرضا.ن اواخر رمضان 1392
بازم مثل همیشه واقعا زیبا بود
کاش بعضی از ماها بدونیم که عبادت فقط نمازخوندن و روزه گرفتن نیست البته نمیگمم اینا رو انجام ندیم و کارای دیگه بکنیم. ولی ثواب یه سری کارا خیلی بیشتر از هزارسال نمازخوندنه
یامهدی